سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته شده در  دوشنبه 88/5/5ساعت  8:32 عصر  توسط ولی اله گوهری 
  نظرات دیگران()

 های مختلف آمده که: حضرت سکینه(س) هنگامی که پیکر بابا را شناخت خود را روی  پیکر مطهر  و قطعه قطعه اش انداخت و چند بار صیحه زد تا از شدت غم واندوه غش کرد!

 هنگامی که به هوش آمد گفت: در عالم غشوه شنیدم پدرم  خطاب به شیعیان می فرمود:

شیعتی ما ان شربتم مائ عذب فاذکرونی

اَو سَمعتم بغریب اَو شهید فَاندبونی

و انا سبط الذی من غیر جرم قتلونی

 وبجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی

کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی

سقوه سهم بغی عوض المائ المعین

یا لرزئ مصاب هدّ ارکان الحجون

ویلهم قد  جرحوا قلب، لرسول الثقلین

فالعنوا هم ماستطعتم شیعتی فی کل حین

 

"ای شیعیان من هرگاه آب خوش گوارا نوشیدید از لب تشنه ی من یاد کنید،و هرگاه

در باره ی غریب و شهیدی سخنی شنیدید بر من( به یاد غربت و شهادت من) گریه کنید

من نبیره ی پیامبری هستم که بدون  گناه مرا کشتند و بعد از کشتن از روی عمد بدنم را پایمال سم ستوران قرار دادند و کوبیدند.

ای کاش در  روز عاشورا بودید و می دیدید که چگونه برای کودکم از دشمن آب گرفتم، کودکم را بجای آب، با خون تیر ظلم سیراب کردند.

وه! چه فاجعه ی غم انگیز و دردناک که بر اثر آن کوههای بلند مکه به لرزه  درآمد.

وای بر آنها که با این کار خود، قلب مبارک رسول  را جریحه دار کردند ، ای شیعیان من

هرچه توان دارید در هر زمان آنها را لعنت کنید"...   

 

یا حسین

 غم به جراحت می ماند، یک باره می آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست. و  در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه می شود گفت و نه می توان نهفت.

حکایت آتشی که می سوزاند، خاکستر می کند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد.

مرگ پیامبر برای تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتی مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنی بود.

آن که گفت"حَسبُنا کِتابَ الله"، کتاب خدا را نمی شناخت. نمی دانست که یکی از دو ثقل به تنهایی، آفرینش را واژگون می کند. نمی فهمید که با یک بال نه تنها نمی توان پرید که یک بال، وبال گردن می شود و امکان راه رفتن بطئی را هم  ازانسان سلب می کند.

و نه او که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست. کاغذ و نوشته ای است بی روح و جان و نفهمیدند که قبله بدون امام سنگ و خاک است و قران بدون امام، خانه ی بی صاحب خانه است.

هر کس به خانه ی بی صاحب خانه، به میهمانی برود، به یقین گرسنه برمی گردد. مگر آان که خیال چپاول داشته باشد و قصد غصب کرده باشد یا کودک و سفیه باشد.

تو د رمرگ رسول، هدم رساله را می دیدی و در مرگ پیامبر، نابودی پیام را.

و حق با تو بود، آن جا که تو ایستاده بودی، همه چیز پیدا بود. تو از حوادث گذشته و آینده خبر می دادی، انگار که همه را پیش چشم داری.

هماندم که پیامبر سر بر بالش ارتحال گذاشت، همه ی فتنه های آتی از پیش چشم تو گذشتکه تو آن چنان ضجه می زدی و نوای وامحمداه را روانه ی اسمان کردی.

دست های پدر هنوز در آب غسل پیامبر بود که دست های فتنه در سقیفه ی بنی ساعده به هم گره خورد و گره در کار اسلام محمدی افکند. جسد مطهر پیامبر هنوز بر زمین بود که ابرهای تیره  در آسمان پدیدار شد و باران فتنه باریدن گرفت. دین در کنار پیامبر ماند و دنیا در سقیفه ی بنی ساعده متجلی شد.

پدر هنوز در کار تغسیل و تدفین پیامبر بود که از بیرون در صدای الله اکبر آمد.

پدر مبهوت از عباس پرسید:

عمو معنی این تکبیر چیست؟

عباس گفت:

یعنی آن چه نباید بشود شده است.

آن چه پدر کرد ، غفلت و غیبت نبود، عین حضور بود. در آن لحظه هر که پیش پیامبر نبود، غایب بود. غیبت و حضور نسبی است. وقتی که دین خدا بر زمین مانده است، با دین و در کنار دین بودن حضور است. هر که نباشد، دچار وسوسه و دسیسه می شود. کسی که با چراغ و در کنار چراغ است که راه را گم نمی کند.

ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند. ابرهای فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانه ی پیامبر را احاطه کردند، همهمه در بیرون در شدت گرفت و در آن چنان کوفته شد که ستون های خانه ی پیامبر لرزید.

_ بیرون بیایید و گرنه همه تان را آتش می زنیم.

 صدا، صدای عمر بود.

تو با یک دنیا غم از جا بلند شدی و به پشت در رفتی، اما در را نگشودی.

_تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداریمان را بکنیم.

باز هم فریاد عمر بود:

_ علی، عباس و بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفه ی پیغمبر بیعت کنند.

_ کدام خلیفه؟امام و خلیفه ی مسلمین که این جا بالای سر پیامبر است.

_مسلمین با ابوبکر بیعت کرده اند، در را باز کن و گرنه خانه را آتش می زنم.

یک نفر به عمر گفت:

اینکه پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ می فهمی چه می کنی؟ خانه ی رسول الله...

عمر دوباره نعره کشید:

_ این خانه را با هر که در آن است، آتش می زنم.

بزودی هیزم فراهم شد و آتش از سرو روی خانه بالا رفت. تو هم چنان پشت در ایستاده بودی و تصور می کردی به کسی که گوش هایش را گرفته می توان گفت که هدایت چیست؟ خیر کجاست و رسالت چگونه است.

در خانه تنی چند از اصحاب رسول الله هم بودند، اما هیچ کس به اندازه ی تو شایسته ی دفاع از حریم پیامبر نبود.

تو حلقه ی میان نبوت و ولایت بودی، برترین واسطه و بهترین پیوند میان رسالت و وصایت.

محال بود کسی نداند آن که پشت در ایستاده، پاره ی تن رسول الله است.

هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث پیامبر که:

_ فاطمه پاره ی تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را.

وقتی آتش از در خانه ی خدا بالا رفت، عمر، آتش بیارمعرکه ابوبکر، آن چنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت.

 مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.

عاشورا این جاست! کربلا این جاست!

اگر کسی جرئت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه ی دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرئت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند.

من بچه نیستم مادر!

شمشیرهایی که درکربلا به رو ی برادرم  کشیده می شود، ساخته ی کارگاه سقیفه است. نطفه ی اردوگاه ابن سعد در مشیمه ی سقیفه منعقد می شود.

اگر علی این جا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند.

حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آبه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانه ی او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی.

تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوه ی پیامبر؟

مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنی بدن هایمان را سوراخ نمی کند.

مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند من میخ های خونین را دیدم.

نگو گریه نکن مادر! باید مرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد.

ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم.

نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.

در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات- محسن ات- به شهادت می رسد.

من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی:

مرا بگیر فضه. که محسنم را کشتند.

هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبدأش این جاست.

دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.

من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله ی تو به آسمان بلند شد.

بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا این قدر بسوزاند.

شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکل تر است.

در کربلا دشمن به روشنی خیمه ی کفر علم می کند، اما این ها با پرچم اسلام آمده اند، گفتند از فتنه می هراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟ دیگر چه می خواست بشود؟

پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشم های خشمناکش درخشید، خندق وار حمله برد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید:

ای پسر صحاک! قسم به خدا، اگر مامور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه؟

و باز خندق وار از روی او بلندشد تا خشم، عنان حلمش را تصاحب نکند.

اما...اما... تداعی اش جگرم را خاکستر می کند.

به خود نیامدند و از رو نرفتند، عمر و غلامش قنفذ و ابن خزائه و دیگران، ریسمان در گردن پدر افکندند تا او را برای بیعت گرفتن به مسجد ببرند.

ریسمان در گردن خورشید. طناب بر گلوی حق. مظلومیت محض.

تو باز نتوانستی تاب بیاوری. خودت نمی توانستی بروی پا بایستی اما امامت را هم نمی توانستی در چنگال دشمنان تنها بگذاری. خود را با همه ی جراحت و نقاهت از جا کندی و به دامن علی آویختی.

من نمی گذارم علی را ببرید.

نمی دانم تازیانه بود، غلاف یا دسته ی شمشیر بود، چه بود؟ عمر آن قدر بر بازو و پهلوی مجروح تو زد که تو از حال رفتی و دستت رها شد.

انگار نه بر بازو و بر پهلوی تو که بر قلب ما می زد، اما ما جز گریه چه می توانستیم بکنیم؟

و پدر هم که خود در بندبود.

تو از هوش رفتی و پدر را کشان کشان به مسجد بردند. در راه رو به سوی پیامبر برگرداند و گفت:

یَا بنَ اِنَّ القَومَ استَضعفونی وَ کادُوا یَقتُلُونَنی.

یعنی همان کلام هارون به برادرش موسی در مقابل یهود بنی اسرائیل. شاید می خواست علاوه بر دردو دل با پیامبر یهود و سامری را تداعی کند.  

و شاید می خواست این حدیث پیامبر را به یاد مردم بیاورد که به او گفته بود:

تو برای من مثل هارون برای موسایی ( که برادرش بود و وزیرش) با این تفاوت که نبوت به من ختم می شود ( و وصایت با تو آغاز می شود).

عمر به پدر گفت:

علی بیعت کن.

پدر گفت:

اگر نکنم چه می شود؟

عمر گفت:

گردنت را می زنم.

پدر گردنش را برافراشت و گفت:

در این صورت بنده ی خدا و برادر پیامبر خدا را کشته ای.

عمر گفت:

بنده ی خدا آری اما برادر پیامبر نه.

پدر تا این حد وقاحت را تصور نمی کرد، پرسید:

یعنی انکار می کنی که پیامبر بین من و خودش، صیغه ی برادری جاری کرد؟

عمر گفت و ابوبکر هم:

انکار می کنیم، بیعت کن.

 پدر گفت:

بیعت نمی کنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آن جا این بودکه شما از انصار به پیامبر نزدیک تر بوده اید، پس خلافت از آن شماست. من بر مبنای همین استدلالتان به شما می گویم که خلافت حق من است، هیچ کس به  پیامبر نزدیک تر از من نبوده و نیست. اگر از خدا می ترسید، انصاف دهید.

هیچ کدام حرفی برای گفتن نداشتند.

اما عمر گفت:

رهایت نمی کنیم تا بیعت کنی.

پدررو به عمر کرد و گفت:

گره خلافت را برای ابوبکر محکم می کنی تا او فردا آن را برای تو باز کند. از این پستان بنوش تا سهم شیر خودت راببری. بخدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم.

تو وقتی به هوش آمدی ازفضه پرسیدی:

علی کجاست؟

فضه گفت که او را به مسجد بردند.

من نمی دانم تو با کدام توان  به سوی مسجد دویدی و وقتی علی را در چنگال دشمن دیدی و شمشیر را بالای سرش فریاد کشیدی:

ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم بر نداری، سرم را برهنه می کنم گریبان چاک می زنم و همه تان را نفرین می کنم. به خدا نه من از ناقه ی صالح کم ارج ترم و نه کودکانم کم قدر تر.

همه وحشت کردند.  وای اگر تو نفرین می کردی. پدر به سلمان گفت:

برو و دختر رسول االه را دریاب. اگر او نفرین کند...

سلمان شتابان به نزد تو آمد و عرض کرد:

ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید . خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد...

و تو فریاد زدی:

علی را، خایفه ی به حق پیامبر را دارند می کشند...

اگرچه موقت دست از سر علی رداشتند و رهایش کردند.  و تو تا پدر را به خانه نیاوردی، نیامدی. ولی چه آمدنی روح و جسمت غرق جراحت بود.

تو از علی خسته تر، علی از تو خسته تر. تو از علی مظلوم تر و علی از تو مظلوم تر .

هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی.

تو چون کشتی شکسته، پهلو گرفتی.

قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست. پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را.

و پدر را ازاین پس هزار عاشوراست.  

                                                                                خلاصه ای از کتاب کشتی پهلو گرفته

یا رب الحسین

بحق الحسین

اشف صدر الحسین

بظهور الحجة

َاللّهُمَّ اَلعن َاوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ  آلِ مُحَمَّدٍ و آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ  َاللّهُمَّ العَنِ العِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الحُسَینَ و شایَعَت و بایَعَت و تابَعَت عَلی قَتلِهِ َاللّهُمَّ العَنهُم جَمیعًا.

التماس دعا


نوشته شده در  شنبه 88/4/27ساعت  6:53 عصر  توسط ولی اله گوهری 
  نظرات دیگران()

فضیلت گریه بر امام حسین السلام علی القتیل العریان
همیشه زبان، مترجم عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‌ریزد، عشق حضور دارد ولی آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله‌های منطقی می‌سازد عقل حاضر است.
بنابراین همانطور که استدلالات منطقی و کوبنده می‌تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران مکتب آشکار سازد قطره اشک نیز می‌تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب محسوب گردد.
از این رو گریه حضرت زینب علیهاالسلام بر اهل بیت علیهم السّلام گریه عاطفی و گریه پیام‌آور و یک نوع نهی از منکر و شعار شورانگیز و سوزاننده و رسواگر طاغوتیان و ستمگران بود.
بر همین اساس است که پیامبر اکرم و امامان علیهم السّلام کسی را که آمادگی گریه کردن ندارد به تباکی (خود را به شکل گریه درآوردن) دعوت کرده‌اند تا یاد حسین در همه قرون و اعصار در خاطره‌ها زنده بماند.

در اجر و ثواب گریه بر امام حسین علیه السّلام

اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می‌باشد.
گریه برای آن حضرت سختی‌های زمان احتضار را از بین می‌برد زیرا امام صادق علیه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه السّلام) را یاد می‌کنی؟
عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‌کنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می‌کنند که سبب روشنی چشم تو باشد.
همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (علیه السّلام) سبب می‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌تر از مادر گردد.
گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‌دهند.
اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند.(1)
گریه کننده بر امام حسین علیه السّلام در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود.(2)
شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است:
روزی در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم و امام حسین علیه السّلام را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق علیه السّلام بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق علیه‌السّلام فرمودند که امام حسین علیه السّلام می‌فرمود من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی‌شود مگر آن که محزون و گریان می‌شود.
در روایت آمده است هیچ روزی نبود که اسم امام حسین علیه السّلام در نزد امام صادق علیه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند. آن حضرت در تمام روز گریان و محزون بودند و می‌فرمودند: امام حسین علیه السّلام سبب گریه هر مؤمن است.
شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن تغلب روایت کرده‌اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: نَفَس کسی که برای مظلومیت ما محزون است تسبیح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست .(3)
شیخ کشی(ره) از زید شحام روایت کرده است که: من با جماعتی از کوفیان در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم، جعفر بن عفان وارد شد . حضرت او را اکرام کردند و نزدیک خود نشاندند و فرمودند یا جعفر!
جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فدای تو کند.
حضرت فرمودند: به من گفته‌اند تو در مرثیه و عزای حسین (علیه السّلام) شعر می‌گوئی.
جعفر عرض کرد: بله، فدای تو شوم.
حضرت فرمودند: پس بخوان.
جعفر شروع به خواندن مرثیه نمود، حضرت امام صادق علیه السّلام و حاضرین مجلس گریستند.
حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.
پس از آن حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند، که ملائکه مقرب در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را که در مصائب حسین (علیه السّلام) خواندی شنیدند و بیشتر از ما گریستند و حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمت‌های آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.
پس امام فرمودند: ای جعفر می‌خواهی که زیادتر بگویم؟
جعفر عرض کرد: بله، ای سید من.
حضرت فرمود: هر که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می‌گرداند. (4)
شیخ صدوق (ره) در امالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمودند: ماه محرم ماهی بود که اهالی جاهلیت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام می‌دانستند، ولی این امت جفاکار خون‌های ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتک کرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند. آتش در خیمه‌های ما افروخته و اموال ما را غارت کردند. حرمت حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) را در حق ما رعایت نکردند.
همانا مصیبت شهادت حسین (علیه السّلام) دیده‌های ما را مجروح گردانید و اشک ما را جاری کرده . عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما گردید.
پس باید بر حسین بگریند، همانا گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو می‌ریزد.
سپس حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل می‌شد کسی آن حضرت را خندان نمی‌دید. و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب می‌شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می‌فرمود: امروز روزی است که حسین (علیه السّلام) شهید شده است.
و همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده: هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را برای او روز شادی و سرور گرداند و دیده‌گانش در بهشت به نور ما روشن شود. (5)
از ریان بن شبیب روایت شده است که گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم حضرت فرمودند: ... ای پسر شبیب اگر بر حسین (علیه السّلام) گریه کنی و آب دیده‌گان تو بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را می‌آمرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار.
ای پسر شبیب: اگر می‌خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداشته باشی حسین (علیه السّلام) را زیارت کن.
ای پسر شبیب اگر می‌خواهی که در غرفه‌ای از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرین محشور شوی قاتلان حسین (علیه السّلام) را لعنت کن.
ای پسر شبیب اگر بخواهی مانند شهدای کربلا باشی و ثواب آنها را داشته باشی هر گاه مصیبت آن حضرت را یاد کردی بگو: یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظیماً؛ ای کاش من با ایشان بودم و رستگاری عظیمی می‌یافتم.
ای پسر شبیب اگر می‌خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی پس برای اندوه ما اندوهناک باش و در شادی ما شاد. بر تو باد ولایت و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می‌گرداند. (6)
ابن قولیه با سند معتبر روایت کرده از ابی هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام مشرف شدم آن حضرت فرمودند. که برای من مرثیه حسین (علیه السّلام) بخوان. من نیز شروع کردم به خواندن.
امام فرمود: به این صورت نخوان به همان سبک و سیاقی که نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسین (علیه السّلام) می‌خوانید بخوان. پس من خواندم.
حضرت گریستند و من ساکت شدم.
فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد.
حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان، من شروع کردم به خواندن این اشعار: یا مَریَمُ قومُی فَاندُبی مَولاکِ وَ عَلیَ الحُسَین فَاسعَدی بِبُکاکِ
پس حضرت بگریست و زن‌ها هم گریستند و شیون نمودند و هنگامی که از گریه آرام شدند فرمودند: ای اباهارون هر کس برای حسین (علیه السّلام) مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می‌شود. و سپس فرمودند: هر کس امام حسین علیه السّلام را یاد کند و بر او گریه کند بهشت بر او واجب می‌شود. (7)
به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کرده‌اند که گفت: روزی از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین علیه‌السّلام را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟
حضرت فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو به درستی که حسین بن علی علیهماالسّلام با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌باشند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی می‌کنند.
گاهی بر جانب راست عرش آویخته و می‌گوید پروردگارا وفا کن به عهدی که با من بسته‌ای و نظر می‌کند بر زیارت کنندگان خود، ایشان را با نام‌هایشان و نام پدرانشان می‌شناسند. و نظر می‌کنند به سوی آنهائی که بر او گریه می‌کنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان می‌خواهند که برای آنها استغفار کنند و می‌گویند:
ای گریه کننده بر من اگر بدانی خدا چه جیزی برای تو مهیا کرده از ثواب‌ها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.
آن بزرگوار از حق تعالی درخواست می‌کند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد. (8)

ارزش قطره اشک برای امام حسین علیه السلام

قطره‌ای از آن اگر در جنهم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش می‌کند.
ملائکه خود آن اش‌کها را گرفته و در شیشه‌ای ضبط می‌کنند. (9)
برای هر عملی ثواب محدودی است جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.
چشم گریان در عزای امام حسین علیه السّلام و ارزش آن
اگر اشک بر امام حسین علیه السّلام دارای این همه اعتبارست یقینا چشمی که در عزای او گریان باشد نیز خواص و ویژگی‌های مربوط به خود را دارد.

خواص چشم گریان در عزای امام حسین علیه السلام

آن چشم در نزد خداوند از تمام چشم‌ها محبوب‌تر است.(10)
همه چشم‌ها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده باشد. (11)
آن چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن. (12)
آن چشم را ملائکه تبرّک می‌کنند و اشک را خود از آن پاک می‌کنند.(13)

خواص گریه برای امام حسین علیه السلام

هر کسی که تا به حال خداوند این مرحمت را در حق او نموده باشد و توانسته باشد قطره اشکی در عزای آن حضرت از دیدگان جاری سازد به خوبی آثار و برکات نورانی و حالات معنوی وصف ناشدنی آن را در یافته اما گریه برای آن حضرت خواصی مربوط به خود را دارد که ما اجمالاً بعضی از آن را ذکر می‌کنیم: صله حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. (14)
مساعدت و یاری حضرت زهرا سلام الله علیها است زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش می‌گرید. (15)
اداء حق پیامبر صلی الله علیه و آله، خدا و ائمه هدی علیهم السّلام است. (16)
گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء، ملائکه و عبادالصالحین خداوند است.
اداء مزد رسالت پیامبر است زیرا در قرآن آمده که مزد رسالت پیامبر مودّت ذی القربی (دوستی با خاندان رسول خدا) است. ترک آن جفا به آن حضرت است. (17)
تسلی دهنده دل از جمیع گریه‌ها و اندوه‌ها است. (18)

خواص مجالس ذکر مصائب امام حسین علیه السّلام

کسانی که در مجالس ذکر او شرکت می‌کنند به خوبی حال و هوای آنجا را درک کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار می‌سازند، اما بر طبق احادیث و روایات متعدد مجالس آن حضرت دارای ویژگی‌هایی است:
1- هر کس بنشیند در مجالسی که در آن به امر ائمه علیهم السّلام پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است دل او نمی‌میرد در آن روزی که دل‌ها می‌میرند. (19)
2- اینگونه مجالس محبوب خدا، رسول او و ائمه علیهم السلام می‌باشد.(20)
3- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است.(21)
4- این مجالس محل نَظَر حضرت امام حسین علیه السّلام است. زیرا آن جناب در عرش است و از آنجا به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریه‌کنندگان خود نظاره می‌کنند. (22)
5- ملائکه مقرب خداوند درآن مجلسی حاضر می شوند.
6- مجلس عزای امام حسین علیه السّلام هر جا بر پا شود آنجا قبه و بارگاه اوست .
7- معراج گریه‌کنندگان است زیرا که محل نزول صلوات و رحمت الهی و غفران ذنوب و ... است.
8- این مجالس از دیگر مجالس اشرف و افضل است.(23)
پی‌نوشت‌ها:
1- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101
2- بحارالانوار /278/44/ امالی صدوق مجلسی 17/ ص68
3- منتهی الآمال ، ج 1، ص 538
4- منتهی الآمال ، ج 1، ص 539
5- منتهی الآمال ، ج 1، ص 540
6- منتهی الآمال ، ج 1، ص 541
7- منتهی الآمال ، ج 1، ص 542
8- منتهی الآمال ، ج 1، ص 543
9- منتخب طریحی/140/2
10- بحارالانوار /207/45، کامل الزیات باب26 ص81
11- بحارالانوار /293/44، عوالم /534/17
12- بحارالانوار /290/44، کامل الزیارات باب 32 ص102
13- بحارالانوار /305/44، تفسیر امام حسن عسگری (علیه السّلام) ص369
14- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
15- بحارالانوار /209/208/45، کامل الزیارات باب ص82
16- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
17- بحارالانوار ، ج 45، ص 205 وکامل الزیارات ، باب 26، ص 79
18- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص 257
19- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق مجلسی 17 ص68
20- بحارالانوار /282/42، قرب الاسناد ص) 18
21- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق ، مجلس 17، ص 68
22- بحارالانوار /292/44، کامل الزیارات باب 32ص103
23- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص 256


نوشته شده در  یکشنبه 86/12/19ساعت  7:10 عصر  توسط ولی اله گوهری 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معنای نام مبارک زهراء س چیست؟
علت بلند شدن و برخاستن در هنگام شنیدن نام امام زمان (عج)
معنای نام « فاطمه » چیست ؟
نشانه های آخر الزمان (نزدیکی فرج امام زمان عج )
[عناوین آرشیوشده]